شیرزنی که تمام زندگی خود را وقف بسیج کرد
شیرزنی که تمام زندگی خود را وقف بسیج کرد

شیرزنی که تمام زندگی خود را وقف بسیج کرد تایسیز نیوز – در دوران دفاع مقدس شیرزنانی بودند که اقدامات بسیاری برای انقلاب اسلامی انجام دادند، شیرزنانی که از جان و مال خود گذشتند و پا به پای مردان جنگیدند تا همیشه پرچم بر افراشته جمهوری اسلامی ایران چشمان دشمنان را کور کند. مهمان خانه […]

شیرزنی که تمام زندگی خود را وقف بسیج کرد

شیرزنی که تمام زندگی خود را وقف بسیج کرد

تایسیز نیوز – در دوران دفاع مقدس شیرزنانی بودند که اقدامات بسیاری برای انقلاب اسلامی انجام دادند، شیرزنانی که از جان و مال خود گذشتند و پا به پای مردان جنگیدند تا همیشه پرچم بر افراشته جمهوری اسلامی ایران چشمان دشمنان را کور کند.

مهمان خانه یک حاج خانم می‌شوم، او متولد سال ۱۳۱۷ است شاید سنی از او گذشته باشد اما نمی‌توانی خستگی سال‌ها تلاش و مجاهدت را در او ببینی.

شاید نام «ایران حبیب‌نیا»، برای عموم مردم آشنا نباشد اما در جامعه، همسایه‌ها، دوستان، آشنایان و پیشکسوتان قدیمی تبریز شخصیت شناخته شده و معروفی است. 

حاج خانم حبیب‌نیا با روی گشاده از من استقبال می‌کند، به گرمی دستم را می‌فشارد و صورتم را می‌بوسد، با من به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی فرزند او هستم از وقتی که وارد خانه شدم لبخند روی لب دارد.

وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید در تمامی حیطه‌ها همانند پایگاه، مساجد، ستاد اجرایی و کمیته امداد در راستای انقلاب فعالیت‌های خود را آغاز کرد تا قهرمان زندگی نیازمندان باشد.

او قهرمان مبارزه با بی‌سوادی بود و در نهضت سوادآموزی به همراه آموزشیاران در خشکاندن ریشه بی‌سوادی ایفای نقش می‌کرد، او حتی رابط بهداشت بود و در محله برای ریشه کنی فلج اطفال اقدامات بسیاری انجام داد.

در سال ۱۳۷۳ مسجد میرآقا به علت انفجار نارنجک بسته بود، حاج خانم با ارثیه‌ای که از طرف پدرش به او رسیده بود در راه خدا به صورت خودجوش در مسیر پیشرفت این سرزمین به بازسازی و پاکسازی مسجد هزینه کرد و پایگاه بسیج میرآقا را راه‌اندازی و آن را تامین کرد، حاج خانم همه این اقدامات را در زمان جوانی با عشق به این میهن و ملت انجام داده بود.

این ارثیه در سال‌های ۷۰ حدود ۱۵ میلیون بود که همه آن خرج پایگاه میرآقا و فعالیت‌های بسیجی شد، حاج خانم حبیب‌نیا نه تنها از ارثیه ۱۵ میلیونی خود گذشت بلکه مجاهدت‌های این شیرزن تمامی نداشت چون دورانی که برای جبهه امدادرسانی می‌کردند، حاج خانم النگوی طلای خود را از دستش درآورد و به جبهه دفاع مقدس اهدا کرد، شاید گمان کنید که اقدامات فداکارانه این شیرزن تمام شده نه ! حاج خانم باز هم از پای ننشسته و حتی طلاهای خود را به مدافعان حرم هم هدیه کرد.

در ذهنم مرور می‌کنم که قبل از دلارام شمس آذران که اخیراً طلای میلیاردی خود را به جبهه مقاومت اعطا کرد در دوران دفاع مقدس هم شیرزنانی بودند تا بدون چشم داشت و از عمق وجود طلاهای خود را به جبهه دفاع مقدس پیشکش کنند. 

در راستای حمایت از دفاع مقدس حاج خانم حبیب‌نیا در قسمت پشتیبانی، حضور فعالی داشت و تمامی بانوان را به پایگاه میرآقا جمع میکرد و مایحتاج مهم جبهه را به طور خودجوش مهیا می‌کرد.

این اقدامات فقط برای دوران دفاع مقدس نبود در دورانی که مدافعان حرم به سوریه اعزام می‌شدند تلاش‌ها و مجاهدات حاج خانم تمامی نداشت و حتی در آن دوران هم به جبهه دفاع از حرم هیچ کمکی را دریغ نمی‌کرد.

حاج خانم حبیب‌نیا شروع می‌کند تا از فعالیت‌های آن دوران‌ برایم بگوید، او جوانان و بسیجیان را جمع می‌کرد و به مسافرت‌های زیارتی و تفریحی می‌برد همچنین در مسجد کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کرد که افرادی که در دستش پرورش یافتند امروزه برای خود دارای جایگاه ویژه‌ای هستند.

ایران حبیب‌نیا در سال ۱۳۸۸ از نظر تعداد جذب بسیج در جشنواره اسوه کشوری یک بار مقام‌آور شده است.

شیرزنی که تمام زندگی خود را وقف بسیج کرد

دختران حاج خانم درکنارش جای می‌گیرند، یکی از آن‌ها نسرین رضاوند و دیگری سیمین رضاوند است.

حاج خانم حبیب‌نیا دارای سه دختر و چهار پسر است که تک به تک فرزندانش موجب افتخار هستند او همچنین در تربیت خانواده خود تلاش‌های بسیاری کرده است.

شیرزنی که تمام زندگی خود را وقف بسیج کرد

نسرین رضاوند جانشین حاج خانم حبیب‌نیا است و اوست که پایگاه بسیج میرآقا را مدیریت می‌کند.

سیمین رضاوند که دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی است، در پایگاه میرآقا فعالیت دارد اما در کنار آن یک کلینیک روانشناسی و همچنین یک کانون ازدواج برای خود راه‌اندازی کرده است.

لیلا رضاوند یکی از شاعران شهر تبریز است که شعرهایش رنگ و بوی ولایت و امام زمان (عج) را دارد او شعرهایش را با انگشتان دل نوشته که این روزها متاسفانه کسالت دارد و انگشتانش دیگر توان نوشتن را ندارند.

اسماعیل رضاوند یکی از فرزندان حاج خانم، دانشجوی فعال دانشگاه، اهل قلم، بسیجی فعال، نماینده ولی‌فقیه در بسیج دانش آموزی دانشگاه تبریز، شورای حوزه بسیج فرهنگی بود که در مهرماه سال ۱۳۷۸ در دیدار رهبری که برای گرفتن مجوز و حکم برای بردن دانشجویان دانشگاه به دیدارهای رهبری، رفته بود در راه برگشت تصادف می‌کند و شهادت‌گونه مسافر آسمان می‌شود.

اسماعیل رضاوند همچنین پایان‌نامه‌ای با مضمون تهاجم فرهنگی نوشته بود که استاد در زیر نمره ۲۰ وی نوشته، نمره ۲۰ کمترین نمره‌ برای این پایان‌نامه بوده و ارزش آن بیشتر از این نمره است.

یونس رضاوند یکی دیگر از فرزندان حاج خانم حبیب‌نیا است، یونس از اول جنگ بند پوتین‌هایش را محکم گره میزند و به دل جنگ می‌رود و تا زمانی که دشمن را از خاک ایران بیرون کند دست از جنگیدن نمی‌کشد، او هیچگاه به مرخصی نمی‌آمد به استثنای زمانی که مجروح به خانه باز می‌گشت، هم‌اکنون یونس رضاوند جانباز دفاع مقدس محسوب می‌شود.

سیمین دختر حاج خانم می‌گوید، در زمان تظاهرات به گفته مادرم یک به یک درِ خانه‌های همسایه‌ها را می‌زدیم و با فامیل جمع می‌شدیم تا به اعتراضات علیه رژیم شاه برویم، مادرم برای اینکه در آن سیل عظیم مردم از هم جدا نشویم گوشه چادرهایمان را به چادر خود گره میزد و سپس به سوی تظاهرات میرفتیم. 

در سال‌های ۸۰ مادرم تصادف کرد اما فکر نکنید که فاصله‌ای بین پایگاه و فعالیت‌های مادرم افتاد زیرا فعالیت‌های پایگاه به خانه منتقل شده بود و زیر تخت مادرم پر از فرم‌های بسیج بود و کسانی که می‌خواستند فرم پر کنند به خانه مراجعه می‌کردند در اصل پایگاه بسیج میرآقا وارد خانه ما شده بود.

او می‌گوید به عشق پایگاه بود که جراحات تصادف زودتر موجب بهبود مادرش شد چون دائما از خانه به پایگاه می‌رفت.

نسرین دختر حاج خانم نیز ادامه می‌دهد: تحصیلات مادرم ششم قدیم است، پدربزرگم شخصیت مذهبی داشته و موذن بود، در زمان‌های گذشته که اجازه نمی‌دادند کسی به مدرسه برود پدربزرگم، معلمی را فراخوانده بود تا مادرم بتواند در خانه درس بخواند و با سواد شود.

او می‌گوید: پدرم هیچوقت مانع فعالیت‌های مادرم نشد و حمایتگر کارهایش بود، ما به صورت خانوادگی عشق و علاقه به پایگاه و بسیج داشتیم که اگر این اشتیاق نبود اقدامات بزرگی علیه پایگاه به ثمر نمی‌رسید.

سیمین به زندگی خود اشاره می‌کند و می‌گوید: پدرم به علم اهمیت بسزایی می‌داد با اینکه من زود ازدواج کردم اما در دوران ۳۰ سالگی دوباره شروع به تحصیل کردم و دارای ارشد روانشناسی هستم که پدرم مشوق اصلی من بوده و همه موقعیت‌های خودم را مدیون او هستم.

نسرین هم همچنان از پدر می‌گوید: زمانی که انقلاب پیروز شد، پدرم فورا تلوزیون خرید تا همه در خانه ما جمع شوند. پدرم خیر بود و دست همسایگانی که از نظر مالی کمبودی داشتند، می‌گرفت او زوج‌ها را بهم می‌رساند و به جهیزیه آن‌ها کمک می‌کرد و همه جوری دست انسان‌های نیازمند را می‌گرفت، پدر و مادرم فداکاری‌های بسیاری در طول زندگی خود انجام داده‌اند.

دختر حاج خانم می‌گوید کل خانوادش از اعماق قلب به اسلام، انقلاب اسلامی و این نظام عشق داشتند و خواهند داشت.

در حال خداحافظی از حاج خانم فقط به یک چیز فکر می‌کنم، چگونه فردی می‌تواند تا این حد از جان، مال و زندگی خود در راه آرمان‌هایش دست بکشد؟

و اما پایگاه بسیج میرآقا که یادگار این بانوی گرانقدر است امروز در چه وضعیتی قرار دارد؟

بعد از پیروزی انقلاب پایگاه‌های بسیج در مساجد و محلات با هدف حفاظت و حراست از دستاوردهای انقلاب  فعالیت خود را آغاز کردند و هر یک از این پایگاه‌ها برای خود سرگذشتی دارند که این بار به سراغ پایگاه بسیج میرآقا می‌رویم که با حضور کودکان و نوجوانان هرروز جان دوباره می‌گیرد.

با جمعی از خبرنگاران به دل کوچه پس کوچه‌های خیابان عباسی تبریز می‌زنیم و پس از پرس و جوی بسیار مسجد میرآقا را پیدا می‌کنیم این مسجد قرارگاه خادم الشهدا پایگاه میرآقا، حوزه ۹ حضرت معصومه (س) ناحیه مقاومت بسیج، سپاه ویژه تبریز است.

مسجد میرآقا در دل کوچه نهفته شده و کوچه پس کوچه‌هایش گویی خبر از گذشته‌های تلخ و شیرین می‌دهد.

وارد مسجد که می‌شویم خانم نسرین رضاوند و همراهانش از ما استقبال گرمی می‌کنند.

تا چشم کار می‌کند دختران نونهال و نوجوانان در گوشه کناری نشسته‌اند و قرآن می‌خوانند یا هم سرود تمرین می‌کنند. جمع دلنشینی است مخصوصا دختران قد و نیم قد که مسجد را پر کرده‌اند.

وقتی به گوشه دیگر مسجد نگاه می‌کنم تعجب میکنم، این همه لوح و تقدیرنامه یک جا ندیده‌ام، تک به تک آن‌ها را می‌خوانم و به این نتیجه می‌رسم همه آن‌ها افتخارات دختران بسیجی مسجد میرآقا است.

دختری چادری به سمت قسمتی که پر از لوح و تقدیرنامه بود می‌آید. به او آنها را نشان می‌دهم و کنجکاوم تا بیشتر از پایگاه بسیج میرآقا برایم بگوید، او به سمتی می‌رود و تقدیرنامه‌های متعددی را در دست می‌گیرد و افتخاراتی که کسب کرده را به من نشان می‌دهد.

در گوشه‌ای از مسجد دو دختر کم سن و سال بلند می‌شوند و پشت میکروفن می‌ایستند و محفل ما را با سوره کوثر که با صوت عربی همراه است، نورانی می‌کنند. دختر کم سن دیگری که با شوق و ذوق برایمان شعر بسیجی می‌خواند.

جلوی محراب مسجد میزی پر از آلبوم گذاشته شده است، با حس کنجکاوی به سمت عکس‌ها می‌روم و به تعدادی از آن‌ها نگاه میکنم عکس‌ها قدیمی هستند و زیر همه آن‌ها تاریخ خورده است. در همه آن عکس‌ها دختران نونهال، نوجوان و بانوان میانسالی را می‌بینم که در همین مسجد فعالیت‌های مختلفی را درحال انجام هستند.

گروهی از دختران نوجوان که اسم آن‌ها گروه دختران زینبی است سرود زیبایی از دختران آینده می‌خوانند که هماهنگی در تک به تک رفتارها و صداهایشان مشهود است.

در گوشه دیگر مسجد میزی وجود دارد که غرفه کوچکی از مشاغل خانگی را نشان می‌دهد.

تا اینجای محفل مرا به وجد آورده، در کنارشان احساس معذب بودن ندارم گویی سالهاست در کنار آن‌ها زیسته‌ام.

بعد از اتمام این برنامه‌های متنوع توسط دختران نونهال و نوجوان از خانم نسرین رضاوند می‌خواهیم تا از چگونگی تاسیس، فعالیت و اقدامات پایگاه بسیج میرآقا برایمان بگوید.

خانم رضاوند از چگونگی تاسیس پایگاه بسیج میرآقا شروع می‌کند:در سال ۱۳۷۳ هدف مادرم از سرپا نگهداشتن پایگاه مختص خواهران در مسجد میرآقا این بود که بانوان، کودکان و جوانان را دور هم جمع کند و به عنوان یک مادر، نقش خود را با دستگیری از آن‌ها ایفا کند. او در هر حیطه‌ای با هر سنی که پای کار بودند در راستای پیشرفت علمی، عقیدتی و محرومت‌زدایی فعالیت‌های خود را شروع کرد. حاج خانم حبیب‌نیا کادرسازی پایگاه بسیج را از همان زمان‌های انقلاب شروع کرد و نونهال، نوجوان، جوانان و حتی بانوان میانسال را در برنامه‌های پایگاه، اهل فن کرده‌ بود. او در پایگاه بسیج میرآقا حدود سه میلیون نفر بسیجی را ثبت‌نام کرد که این تعداد عضویت برای پایگاه بسیج میرآقا افتخار محسوب می‌شود.

وی ادامه داد: در اوایل فعالیت‌های پایگاه، شاید فقط پنج نفر بودیم که به مرور زمان با عنایت خداوند تعداد زیادتر شد، ما از همان روز تاسیس پایگاه بسیج میرآقا به طور کاملا خودجوش شروع کرده‌ایم و هیچ ارگانی به ما ابلاغیه‌ای صادر نکرده است. برنامه‌های متنوعی در پایگاه میرآقا دایر بود مثل برنامه‌های تقویتی، مشاغل خانگی، کلاس‌های ویژه بانوان، قرآن آموزی، تفسیر قرآن، مهارت‌آموزی همچنین چند بازارچه هم تشکیل دادند که بانوان محصولات خود را به فروش برسانند تا یک نوع درآمدزایی برای خانواده‌ها باشد. حاج خانم حبیب‌نیا در آموزش‌های هنری، نقاشی، خیاطی و گلدوزی مهارت داشت و در پایگاه، کودکان و جوانان را دور خود جمع می‌کرد و این مهارت‌ها را به آن‌ها می‌آموخت.

وی افزود: در این پایگاه قشر بسیجی‌ها از تمامی نهادها و سازمان‌ها همانند پزشک، پرستار، مشاور، معلم و مداح تشکیل می‌شود که تربیت شده این پایگاه هستند حتی در پایگاه میرآقا انواع استاد دانشگاه‌های محقق پرورش یافتند که چندین مقاله و کتاب چاپ کردند.

خانم رضاوند به یکی از خانم‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: خانم مالکی مدیر بازنشسته، مدرس کشوری و حافظ کل قرآن است که خودجوش با نقش‌آفرینی اثرگذار در این پایگاه دختران کوچک و بزرگ را گرد هم می‌آورد که این بچه‌ها با شور و شوق خانم مالکی قرآن را حفظ می‌کنند. چندین بار یادواره شهدا در پایگاه برگزار کرده‌ایم همچنین به سفارش رهبر انقلاب تحت عنوان تحکیم بنیاد خانواده پویش خانه کوچک من، همایش بزرگی را برگزار کردیم. فعالیت‌های پایگاه بسیج میرآقا در حیطه‌های فرهنگی، علمی، هنری، اجتماعی، سیاسی و همه جانبه تشکیل می‌شود که می‌توانم بگویم اینجا محله اسلامی شناخته می‌شود چون خانه حاج خانم در همسایگی پایگاه بوده و تمامی همسایه‌ها حاج خانم را می‌شناختند و تا به امروز هرکسی هر مشکلی داشته باشد درِ خانه حاج خانم را می‌زند.  در تمامی حیطه‌ها حاج خانم حبیب‌نیا زحمت پایگاه بسیج میرآقا را کشیده و ما هم به عنوان یک عضو کوچک این پایگاه هستیم که به لطف خداوند پایگاه میرآقا بیشتر از گذشته و با صلابت‌تر شغل خادمی ملت، خدمتگزاری نظام جمهوری اسلامی و پیرو راه ولایت هستیم، رهبر عزیزم هر چه بگوید ما مطیع رهبری هستیم. 

رضاوند در جواب سوال اینکه چه شد که راه مادرش را ادامه داد ، می‌گوید: مادر من یک نقش تاثیرگذار است، او مهارت داشت با هر رده سنی چگونه سخن بگوید و رفتار کند چون ارتباط موثری با اطرافیان خود داشت و من بعد مادرم علاقه‌مند بودم تا این راه پرافتخار را در کنار استفاده از تجربیات او به جلو ببرم و نگذارم این رسالت روی زمین بماند، می‌توانم بگویم من در این زمینه حتی انگشت کوچک مادرم نیستم.

خانم رضاوند در خاتمه صحبت‌هایش تاکید می‌کند: ما به طور خانوادگی در پایگاه مشغول فعالیت بودیم و خانوادگی وارد این راه شدیم که تا جان در بدن داریم، ادامه خواهیم داد.