کسانی که موجب خنده و ایجاد شعف در دیگران میشوند، طنازان قدری هستند که باید قدرشان را دانست، کسانی که طنز مینویسند از معدود افراد جامعه هستند که این هنر را آموختهاند و در انتقال پیام خود از بهترین شیوه نگارشی بهره جستهاند . به گزارش تایسیز آذربایجان ، به نقل از فارس شاید برایتان […]
به گزارش تایسیز آذربایجان ، به نقل از فارس شاید برایتان پیش آمده باشد که در یک جمع چند نفره شخص شوخ طبع و بذلهگویی موجب بازارگرمی مجلس شده و حواس همه را به خود مشغول داشته است.
حضور در چنین جمعی شاید آرزوی خیلی از افراد باشد. چون زندگی ماشینی امروز انسان را از خیلی از علایق خویش دور کرده و بودن در چنین فضایی باعث شادی و تغییر روحیه فرد میشود.
خنده تنها شادی با خود به همراه نمیآورد بلکه سلامتی هم جزیی از ارمغانهای آن است، از قدیم گفتهاند«خنده بر هر درد بیدرمان دواست»
و اما کسانی که قادرند چنین کاری را انجام دهند یعنی موجب خنده و ایجاد شعف در دیگران شوند، طنازان قدری هستند که باید قدرشان را دانست.در مقوله طنزنویسی نیز همین واقعیت مشهود است یعنی کسانی که طنز مینویسند از معدود افراد جامعه هستند که این هنر را آموختهاند و در انتقال پیام خود از بهترین شیوه نگارشی بهره جستهاند.
باید، دید در حیطهکاری ما یعنی خبرنگاری و مطبوعات آن هم در شهر تبریز وضعیت به چه شکل است و وامداران این عرصه چه کسانی بودند و هم اکنون هستند.
این سوال را که نقش تبریز در تاریخ طنز در مطبوعات تا چه اندازه بوده است و اینکه آیا در این مورد نیز شهر اولین بوده است یانه را از آقای فرهاد باغشمال از طنزنویسان مطرح مطبوعات شهرمان میپرسم و او چنین پاسخ داد.
– سوال شما را اگر بخواهم خیلی کلی جواب دهم، باید عرض کنم طنز در مطبوعات در همه ادوار نقش اساسی داشته است. به سبب اینکه در هر دورهای که نگاه حاکمیتی تند، عصبی و البته همراه با تهدید و یا تحدید بوده، طنز ماموریت مییابد تا با لحن شفاف و نمکین وارد فضای نقد شده و کژیها و ناراستی را نقد کند.
یعنی این نوع نوشتن ادبی در عالم مطبوعات، در دورههایی که محدودیتها زیاد میشود، مسوولیت در حوزه اجتماعی، سیاسی و اخلاقی پیدا میکند.
در خصوص شهر اولینها بودن و این لقب پرطمطراق هم که البته بنده با این واژه خیلی مشکل دارم و به نوعی معتقدم باعث شده ما به دلیل مبدع بودن در پارهای مسائل، در گذشته خود بمانیم و مدام به اولین بودنمان غرّه شویم و از حال و آینده باز بمانیم.
شما الان ملاحظه بفرمایید که در حوزه صنعت، عمران، چاپ و… مدام میگوییم ما اولین بودهایم و غیره و ذلک و حال آنکه از اوّل بودن فقط اسمش روی ما مانده و بس!
از این رو به عنوان عضوی از جامعه طنزنویس استدعا دارم فضای طنز را به اوّل بودن و آخر بودن سوق ندهیم و تن طنزنویسان پیش و پس را در گور نلرزانیم، اتفاقاً طنز تنها حوزهای است که ادعایی برای اوّل و آخر بودن ندارد و ماموریتش را بدون این طمطراقها انجام میدهد ولی این به آن معنی نیست که طنز ما به خصوص در حوزه مطبوعات گذشتهای نداشته است، طنز در گذشته و در رقابتهای سیاسی و اجتماعی بیش از سایر گونههای ادبی پیشی داشته است.
مثلا در دوره آغاز مشروطه نشریه آذربایجان پرطرفدار بوده و تاثیرگذار که در صفحه آخر آن اشعار ترکی به اقتباس از زبان ملانصرالدین چاپ میشد و اتفاقاً تصاویر کارتونی رنگی هم داشت که بعدها به آن کاریکاتور گفتند.
یا مثلاً در در شماره دوّم همین روزنامه، در صفحه اوّل، عکس میرزا آقاسی کشیده شده که با دست اشاره به دریای خزر میکند و زیرش نوشته شده است: «این آب شور چه قابلیت دارد که اوقات خود را در این باب صرف کنیم».
یا در شماره دوم راجع به مشروطیّت ایران و اشعار فکاهی از قبیل خوش بُوَد از دور آواز دُهُل آمده و الخ…
یا مثلا در مورد معاهده روس و انگلیس ایرج میرزا گفته است:
گفتند که انگلیس با روس – عهدی بسته است تازه امسال /تا در پلتیک هم در ایران – زین پس نکنند هیچ اِخلال
افسوس که کافیان این مُلک – بنشسته و غافلند از این حال/کز صلح میان گربه و موش – ویران گردد دکان تجّار
بینی و بینالله از اینگونه مثالها زیاد میشود، آورد تا ثابت کنیم اول و ابتدا بودن طنز از کجا آغاز شده ولی آن چنان که عرض کردم اصولاً طنز در این شهر هم مظلوم است، هم غریب و هم بیادعا از این رو وصله اول بودن به آن را نچسبانیم، دلرباتر است.
«شبنامه» اولین نشریه طنز ایران
اما اولین نشریه فکاهی چاپ شده در ایران «شبنامه» نام دارد. این نشریه به طور مخفی و مرتب با مطالبی طنزآمیز با چاپ ژلاتین سالهـا در تبریز به چاپ میرسید.
«شبنامه» در سال ۱۳۱۰ قمری به مدیریت علیقلیخان آذربایجانی ایجاد شد. «صفراف» که دکتر باستانی پاریزی در کتاب نای هـفت بند، او را پدر مطبوعات فکاهـی ایران نامیدهاست، «شبنامه» خود را در شرایطی منتشر کرد که در جامعه آن روز چنان استیلای استبدادی حاکم بود و آن چنان سکوت قبرستانی حکم میراند که نه تنهـا نشـر جراید آزاد و انتقادی از محالات بود، بلکه خواننده این چنین روزنامهها مجازات مرگ را داشت.
به طوریکه دکتر مهـدی ملکزاده، پسر ملکالمتکلمین مینویسد: «در موقع جمع شدن آزادیخواهـان و خواندن روزنامه، هـجـده نفر دستگیر شدند و با دستور ناصرالدین شاه آنهـا را به چاه انداختند و خود شاه با ۵۰ تیر آنهـا را از بین برد و دستور داد چاه را پر کنند.»
وقتی از باغشمال، این روزنامهنگار طناز درباره نقش طنز در انتقال پیام و تاثیرگذاری آن در مخاطب پرسیدم، اینگونه پاسخ داد:
– اگر معیار تاثیرگذاری هر اثر فرهنگی و هنری در جذب تعداد مخاطب باشد که مخاطب مطالب طنز بیش از سایر گونههای ادبی است چرا که لحن طنز کاملاً ساده، خودمانی، صمیمی و کنایی است و از عامی بیسواد تا عالم دهر، هر یک به چنته خود دریافت و معنی میکنند و از این رو چون طنز مخاطب با تحصیلات مشخص ندارد، تاثیرگذاریاش زیاد است.
از سوی دیگر در هر عصری از تعداد طنزنویسان در حبس و تبعید و تحدید میشود، نقش طنز را درک کرد که بیشتر از این توضیح کار دست من و شما میدهد!
لیلا حسین زاده از دیگر طنزنویسان جوان شهرمان که در نشریات و خبرگزاریها در این زمینه مشغول کار است، وقتی از او این سوال را میپرسم میگوید: به نظر بنده با توجه به اینکه نوشتار طنز خندهآور است، بیشتر مورد توجه عموم قرار میگیرد و معمولاً اقبال مخاطبان مطبوعات به بخشهای طنز بیشتر است.
وی ادامه میدهد: در نتیجه انتقال پیام بهوسیله طنز سریعتر و تاثیرگذاری آن بیشتر است چرا که معمولاً در ذهن مخاطب ماندگارتر است.
استاد «حمید آرش آزاد» یکهتاز عرصه ادبیات طنز در مطبوعات معاصر استان بود
حمید آرش آزاد، کار روزنامهنگاری را در تبریز و در نشریه فروغ آزادی آغاز کرد و از نوروز ۱۳۷۴ به نشریه گل آقا پیوست.
او طی سه دهه فعالیت با بسیاری از مطبوعات تبریز همکاری داشت و به کسب چند جایزه ملی در زمینه طنزپردازی نایل شد، وی از پیشکسوتان طنزپرداز ایران شناخته میشود.
حمید آرش آزاد علاوه بر شعر طنز، آثار زیادی در زمینه نثر و اشعار جدی نیز خلق کرده است. علاوه بر صدها شعر و مقاله چاپ شده از حمید آرش آزاد در مطبوعات, تعدادی کتاب نیز از وی به یادگار مانده است.
مجموعههایی از اشعار وی در کتابهایی با عناوین «جیزیغیندان چیخما بالا» , «جولو جولویه قالمادی» و «اوخو آت , یایین گیزلت» منتشر شده, کتابهای «مفتون خاک», «یاغی», «مسافران سیاره آلفا» و «گرگهای قانلیدره» با ترجمه حمید آرش آزاد به چاپ رسیده همچنین کتاب «هوپ هوپ نامه» اثر میرزا علی اکبر صابر به همت حمید آرش آزاد در ایران منتشر شده است.
حمید آرش آزاد پس از سالها جدال با بیماری ریوی، در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۸۹ و در سن ۶۲ سالگی در بیمارستان امام رضا(ع) تبریز دارفانی را وداع گفت و در قطعه هنرمندان گورستان وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد.
فرهاد باغشمال با اشاره به پیشتازان طنز استان میگوید: پیشتازان طنز استان که شاید برای من بیش از دیگران خیلی مهم بودهاند و اگر از خیلی گذشتهها بخواهم مثال بزنم که ایرج میرزا – میرزا آقا تبریزی – میرزا علی اکبر صابر – میرزا علی معجز شبستری- میرزا فتحعلی آخوندزاده – عمران صلاحی(۱۳۲۵ ش – ۱۳۸۵ ش- میرزا حسین کریمی مراغهای- مجید صباغ ایرانی و… در حوزه طنز گفتاری یا همان استندآپ که به حتم مرحوم مستجابالدعوه یک یل در عالم طنز استندآپ است.
تبریزیها اهل طنز، طنازی و فکاهی
در گذشته و در دوران استبدادی قبل از انقلاب مشروطه نقش طنزنویسان در بیداری مردم و آگاهسازی از ظلم و بیعدالتی دربار قاجار بسیار پررنگ بوده و شاید جرقههای جنبش مشروطه با همین نوشتههای طنز زده شد.
در دوران کنونی نیز طنزنویسان سعی دارند به صاحبان مناصب و مقامات، اصول اولیه و اهداف انقلاب، آرمانهای امام راحل، شهدا و منویات رهبری را یادآور شده و با زبان طنز برخی خیانتها، حقکشیها و ضعف مدیریتها را انتقال داده و مسیر درست را به نوعی به آنها نشان دهند.
در این ارتباط برخی از مسوولان با احترام به قلم صاحبان قلم، پذیرای انتقادات بوده و سعی در رفع مشکلات میکنند و در پارهای موارد نیز مسوولان این انتقادات را برنتافته و اقدام به شکایت از روزنامهنگاران و حتی تهدید و تطمیع آنها میکنند.
شاید اگر کسی از شهر دیگری به تبریز بیاید، در ارتباط نخست با همشهریان ما اینگونه تصور کند که تبریزیها انسانهای خشک و سردمزاجی هستند اما تاریخ شفاهی و کتبی آذربایجان نشاندهنده این است که تبریزیها بسیار اهل طنز، طنازی و فکاهی بودند.
قهوهخانهای که محفل طنازان شهر بود
قهوهخانهای در سرای “ایکی قاپیلی” در راسته بازار تبریز بود که طنزگویان و بذلهگویان تبریز در آن جمع شده و انواع طنز، جوک، بذله و شوخیها را با موضوعات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فلسفی[۱] در میان مشتریان قهوهخانه مطرح میکردند.
این قهوهخانه نخست به نام دَبَهْلر قهوهسی (Dabah lar) (قهوهخانه بیخیالان یا لودهها) شهرت داشت ولی بعدها که نشریه طنز توفیق سوژه حزب خران را درست کرد، این قهوهخانه هم به نام “اشکلر قهوهسی” مشهور شد.
در سال ۱۳۵۵ کارت مخصوصی همراه با آرم مخصوص و عکس صاحب کارت، برای هر یک از اعضای قهوهخانه چاپ شد.
«ماشاالله رزمی» در مقالهای که در آن به قهوهخانههای تبریز پرداخته، درباره این قهوهخانه چنین نوشته است: «این قهوهخانه، جای هر کسی نبود و رفتن به آنجا مستلزم آن بود که تحمل هر توهین و حتی تحقیری را داشته باشید».
این قهوهخانه تا چند سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ دایر بود که در نهایت از ادامه فعالیت آن جلوگیری به عمل آمد. با این حال، بعدها در گوشه و کنار شهر، قهوهخانههایی به این نام شکل گرفته و بعد از مدتی از بین رفت.
در روزگاری که طنز و شوخی آذربایجان در ادبیات ایران جایی برای خود باز کرده بود، نویسندگانی چون جلال آلاحمد، منوچهر هزارخانی، عمران صلاحی، صمد بهرنگی و غلامحسین ساعدی گاهی به این قهوهخانه آمده با طنزگویان تبریز گپ میزدند و تبریزیهای شوخطبع نیز سر به سر آنها میگذاشتند.
بهروز دولتآبادی در مورد سفر جلال آلاحمد به تبریز در اردیبهشت ۱۳۴۶ و حضور وی در کافه خران، چنین نوشته است: «بچهها پیشنهاد کردند که به «قهوهخانه میتچیلار» برویم. جلال بیدرنگ قبول کرد. بین راه از اوضاع و احوال قهوهخانه کلی برایش تعریف کردیم. در این قهوهخانه همه نوع آدم، کارگر و تاجر و روشنفکر و با هر طرز تفکر جمع میشدند و با طنز تلخ و گزنده و نیشدار هیچ تازه واردی را بی نصیب نمیگذاشتند. شاید طنز زهرآلود طنازان این قهوهخانه واکنشی بود به اعمال رژیم گذشته که خود را زیاد جدی گرفته بود. با وارد شدن ما به قهوه خانه، اینک ما برایشان شکار خوبی بودیم».
غلامحسین ساعدی سخنان تبریزیها را به آلاحمد ترجمه میکرد و او نیز از شوخی آنها خندهاش میگرفت. جلال بارها گفته بود، «از کلام طنز و شوخی قهوهخانه لذت میبرم.» او میگفت: «اگر عمری باشد، این قهوهخانه را در کتابی معرفی خواهم کرد.» به این ترتیب این قهوهخانه بر سر زبانها افتاد و از همه نقاط کشور که راهی تبریز میشدند، سراغ قهوهخانه بذلهگویان را میگرفتند.
از فرهاد باغشمال این سوال را میپرسم که آیا تبریز در عرصه طنز در مطبوعات در سالهای اخیر پیشرفتی داشته است یا نه، در صورت عدم پیشرفت مشکلات پیش رو چه بوده است ؟
میگوید: ما نسبت به گذشتهای که از آنها ذکر خیر شد و طنزنویسانی که در دوره ناصری و به خصوص مشروطه داشتیم، نه تنها پیشرفت نکردهایم که خیلی عقب ماندهایم.
بی تعارف الان در شهر ما خیلیها به اسم طنز شعر و نثر میگویند اما فاقد استانداردهایی است که بشود اسمش را طنز گذاشت.
بیشتر نوشتههای فکاهی که اسمش را با ارفاق میشود گذاشت، مزاح. به هر حال هر مطلب خندهداری که طنز نیست!
طنز در کنار نیمچه خنداندن، رسالت اجتماعی دارد که قرار است بیرحمانه نقد کند، منتها با چاشنی نمکین و لطیف و مستتر.
در تبریز امروز طنزنویس بیرحم نداریم که دلایل زیادی دارد. مهمترین آن این است که مطبوعات ما بر این باورند که سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندند.
دیگر اینکه طنزنویسان ما به معیشت خود چنان سرگرم هستند که بارقههایی هم که گاه از آنها سر میزند، در ستارههای بیکران آسمانی محو میشوند.
کلام آخر…
متاسفانه در استانها مطبوعات قدری که بتوانند چند خبرنگار حرفهای استخدام کنند، بروز و ظهوری ندارند و مطبوعات و خبرگزاریها از طرف هیچ نهاد و دستگاهی در استانها حمایت نمیشوند.
جوانان مستعد در ابتدا به خاطر جاذبههایی که کار خبرنگاری و روزنامهنگاری دارد، جذب این کار میشوند اما به مرور زمان و با بالاتر رفتن سن یا جذب روابط عمومی برخی از دستگاهها میشوند یا اگر موفق به این امر نشدند، فرار را بر قرار و تهیه نان سنگک را به بیدارسازی جامعه ترجیح میدهند.
البته برخی از دستگاههای استان در سالهای گذشته نخبهترین روزنامهنگاران را جذب کردهاند تا ضمن جلوگیری از انتشار مطالب انتقادی آنها، دستگاه متبوع را نیز تقویت کنند.
در مجموع صفحات مطبوعات استان آذربایجانشرقی بیشتر از اینکه دردهای مردم را به زبان طنز و هر زبان دیگر فریاد بزنند و جامعه را به سمت تعالی سوق دهند، بوی فاکتور گرفتهاند.
فاکتورهایی که هر چند مبالغشان چندان چشمگیر نیست؛ روی هم رفته رضایت صاحبان مناصب را جلب میکند.
زبانِ طنز از قدرتی بس ژرف برخوردار است؛ قدرتی که در سایه آن گوینده میتواند بسیاری از معضلات را بازگو و در بهتر شدن اوضاع تلاش کند.
زمانی که جامعه به بلایا و آشفتگیهای فرهنگی و اخلاقی فراوانی دچار باشد، بر دامنه طنز، به ویژه هجو و هزل افزوده میشود.
در دورانی که فضای مجازی و کانالهای مختلف خبری با افرادی که از کمترین سواد رسانهای برخوردار هستند در عرصه خبر و خبررسانی جولان میدهند، اداره میشود، حضور و ظهور بیش از پیش و قلمفرسایی طنزنویسان موفق کشور میتواند در این عرصه مثمرثمر باشد.