قیام تجلا، تجلی بخش انقلاب شد
قیام تجلا، تجلی بخش انقلاب شد

نجیبه پورکریمروزگاری به قدمت چهل و شش سال قبل، جوانی از همین شهر، دیار علامه ها و ستارخان ها،  در محله سرباز شهید تبریز،  پای منبر عالم فرزانه ای چون آیت الله قاضی طباطبایی، با خون پاک خویش انقلابی را پایه ریزی می کند. اسمش محمد است، محمد تجلّا که روزی محمد زنوزی بود.او فقط ۲۲ […]


نجیبه پورکریم
روزگاری به قدمت چهل و شش سال قبل، جوانی از همین شهر، دیار علامه ها و ستارخان ها،  در محله سرباز شهید تبریز،  پای منبر عالم فرزانه ای چون آیت الله قاضی طباطبایی، با خون پاک خویش انقلابی را پایه ریزی می کند. اسمش محمد است، محمد تجلّا که روزی محمد زنوزی بود.
او فقط ۲۲ سال سن داشت اما تفکری داشت بر مبنای انسان ۲۵۰ ساله.
اگر شهادت جوانانی چون تجلا جلوی مسجد قزلی تبریز نبود شاید قیام ۲۹ بهمن تبریز و چه بسا انقلاب ایران به ثمر نمی نشست.
برکت خون این شهداست که نهال جمهوری اسلامی ایران امروز اینگونه استوار و پابرجاست.
و اکنون  به بهانه سالگرد قیام ۲۹ بهمن ۵۶ مردم تبریز، با جمعی از اهالی بسیج رسانه استان  بر سر مزار محمد تجلا، هم کلام شدیم با خواهری صبور  و همپای برادر تا نَمی بنوشیم از دریای صبر او. 
ﻣﺮﺿﯿﻪ ﺯﻧﻮﺯی ﻋﺮﺍﻗﯿﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﺠﻼ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ی ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﺭﻭﺍﯾﺖ می‌کند؛

  • محمد از مدتها قبل در کلاسهای آیت الله قاضی شرکت می کرد و همانجا با خیلی ها دوست شده بود و مرا هم تشویق می کرد که در فعالیتهایشان شرکت کنم، می گفت تو هم بیا خانمها هم می آیند.  ﻣﻦ خیلی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﻤﺪ در ﺟﻤﻌﺸﺎﻥ باشم ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ کﻨﻢ ﺍﻣﺎ پدرم ﺍﯾﻦ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ نمی داد. اما  محمد آنجا می رفت و سخنرانی های آنها را ضبط می کرد و برای من هم می آورد تا گوش کنم. من و محمد خیلی باهم صمیمی بودیم.
    محمد اکثر شبها با ۴ نفر از دوستانش به خانه ما می آمدند و نماز شب می خواندند و بعد از نماز تا سحر اعلامیه می نوشتند و اعلامیه ها را قبل از اذان صبح می بردند با دوچرخه پخش می کردند.

–  شکنجه های ساواک را بروز نمی داد
در  خلال همین پخش اعلامیه، یکبار ساواک او را دستگیر و به شدت شکنجه کرده بود. وقتی برگشت خانه و پرسیدیم چه اتفاقی افتاده به ما گفت که تصادف کرده ام، خیلی ناراحت شدیم چند روزی خانه استراحت کرد، تمام بدنش کبود شده بود.
فامیلی ما زنوزی عراقیان بود. آن زمان ما مدرسه می رفتیم و به خاطر فعالیتهای محمد،  ساواک مدام ما را اذیت می کرد. محمد برای اینکه ساواک ما را اذیت نکند فامیلی خودش را به تجلا تغییر داده بود تا بلکه شناسنامه او با ما متفاوت باشد و ساواک دست از سر ما بردارد، اکثرا خودش را از ما دور می کرد تا کمتر مورد آزار و اذیت ساواک قرار بگیریم، اما مأموران به بهانه های مختلف به خانه ما می آمدند.

–  عکس شاه و فرح را در کتابهایش پاره کرد و در حیاط سوزاند
یکبار کارتر ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻣﺎ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ی ﯾکی ﺍﺯ فامیل ها  ﺭﻓﺘﯿﻢ که  ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ کﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮگﺸﺘﯿﻢ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ که ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ می ﺁﻣﺪﯾﻢ ﻣﺤﻤﺪ می گفت خواهر می بینی در مملکت ما چه اتفاقاتی روی می دهد که ما بی خبریم، از فساد و عیش  و نوش شاه و درباریان به خشم آمده بود،  آمدیم خانه و هر چه عکس شاه و فرح و ولیعهد در کتابها بود پاره کرد و در حیاط سوزاند.
پدرم به محمد گفت پسرم چند روزیست که در کوچه و بازار یک نفر از پشت درختان قائم می شود و مرا می پاید، محمد گفت اهمیتی نده و سعی کن از من دور باشی، اما من می دانستم که محمد را اذیت می کنند.

–  در قبر که با لحاف نمی خوابم
زندگی ما به این منوال ادامه داشت تا شب بیست و نه بهمن،  وقتی می خواستیم بخوابیم محمد رختخوابش را جمع کرد و گوشه اتاق گذاشت، مادرم پرسید محمد چرا اینگونه می کنی؟
گفت می خواهم خوابیدن در قبر را امتحان کنم،  در قبر که با لحاف نمی خوابم!
بعد گوشی ضبط را به گوش من گذاشت و سخنرانی آیت الله قاضی و آقای علیزاده را گوش کردیم، قرار بود فردا جلوی مسجد قزللی جمع شوند.

–  محمد از عاشورای تبریز خبر می دهد
قبل از نماز صبح بیدار شد و با دوچرخه اش گشتی زد و برگشت و ما را بیدار کرد و گفت پاشید زودتر صبحانه بخوریم، امروز عاشورایی دوم خواهد شد، امروز در تبریز عاشورا خواهد شد، چایی ش را گذاشت زمین و گفت خداوند لعنت کند یزید زمانه را.
ما امروز برای حاج مصطفی خمینی و شهدای قم چهلم گرفته ایم و می رویم جلوی مسجد قزلّی.
گفتم من هم می آیم، مخالفت کرد و گفت امروز نمی توانم تو را با خودم ببرم.
بلند شد و وصیت نامه ش را داخل جیبش گذاشت و رفت بیرون چرخی زد و دوباره برگشت.
مادرم پرسید محمد چرا امروز اینطور می کنی؟
محمد گفت می خواهم بروم اما نمی توانم از شما دل بکنم.
مادرم گفت چه شده است؟
محمد گفت من می روم اگر بلایی سرم آمد مواظب خواهرانم باش، من به خاطر شما می روم، گفت و رفت.

ساعت ۱۰ بود، حیاط نشسته بودیم که صدای گلوله آمد انگار بند دلم پاره شد، سراسیمه میخواستم بروم سمت بازار،  که همسایه مان گفت نرو، بازار قیامت است، خانه ما خیابان سرباز شهید بود، گفتم می روم اما اجازه ندادند.
تا شب مدام به کوچه می رفتیم تا محمد بیاید. اما  او نیامد. ۳۹ روز گذشت اما باز محمد نیامد.
زندان و دادسرا رفته بودیم اما کسی اطلاع درستی از او به ما نمی‌داد.
ﺩﻭﺳﺖ دایی ﻣﺎ ﺭﺋﯿﺲ ﺍﺩﺍﺭﻩ آگاهی ﺑﻮﺩ؛ رفته بود آگاهی و او عکس شهدای روز ۲۹بهمن را نشانش داده بود. عکس محمد هم داخل آن شهدا بود. به او گفته بود که با مامور می فرستیم تا محل دفن او را به شما نشان دهد.
از آقای قاضی اجازه خواستیم تا نبش قبر کنیم، نبش قبر کردیم و مطمئن شدیم که محمد است. پیکر پاک ﻣﺤﻤﺪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﻣﺎﻣﯿﻪ ﺁﺭﺍﻡ گرفت.
محمد تجلا همان لحظات ابتدایی قیام، با سرگرد حق شناس، رئیس کلانتری بازار گلاویز شده و در نهایت به دست آن مأمور بدنام ، به شهادت رسیده و پیکر غرق در خون او به صورت ناشناس توسط مردم در آن قبرستان به خاک سپرده شده بود.
خواستیم چهلم برایش بگیریم، اما ساواک نمی گذاشت. ﺳﺎﻭﺍکی ﻫﺎ ﻣﺪﺍﻡ کشیک می  ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ حتی ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ که سر قبرش بیاییم،
یکبار عصر آمدم سرقبرش دیدم دو نفر مرد آمدند و از من پرسیدند که چرا اینجا نشستی. گفتم قبر برادرم است، می خواستند مرا با خودشان ببرند که از دستشان فرار کردم، ساواک دائماً ما را اذیت می کرد.
در سالگرد شهادتش که انقلاب پیروز شده بود،  مراسمی باشکوه برایش گرفتیم.
خواهر شهید محمّد تجلّا از جامعه گله دارد و می گوید جامعه ای که آن شهدا می خواستند این نبود. پیام شهدا این بود که شاه رفت رژیمش هم برود.
قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶ را باید آغازی بر پایان حکومت طاغوت دانست چرا که موجب به پاخاستن قشرهای مختلف مردم در ایران شد و سرانجام انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند.
گفتنی است محمد تجلا تنها شهیدی است که در همان روز قیام ۲۹ بهمن  تبریز به شهادت رسید. شهید محمد تجلا در پانزدهم آبان ماه سال ۱۳۳۴ در اردبیل دیده به جهان گشود، دانشجوی دوره کاردانی دانشگاه تبریز بود که در قیام بیست و نهم بهمن ماه سال ۱۳۵۶ مردم تبریز بر اثر اصابت گلوله مزدوران رژیم طاغوت به شهادت رسید. مزار پرنورش در آرامستان امامیه قرار گرفته است و بالغ بر ۲۰۰ شهید  از شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی و تعدادی از شهدای مشروطه در این آرامستان به خاک سپرده شده اند.