پرستار، انسانی والا و عاشق✍️محمدرضا باقرپورپرستار، پروانه عاشقی است که شب و روز، دور شمع وجود انسانهای بیمار میگردد؛ فروزش و افول آنها را نظارهگر میشود و گاهی، خود بهسان شعلهای، میسوزد؛ پرستار، از اینکه بالای سر بیمار بیدار میماند، خسته و دلخور نمیشود و با دلی مهربان، عاشق شغل و هنرش است؛ چرا […]
پرستار، انسانی والا و عاشق
✍️محمدرضا باقرپور
پرستار، پروانه عاشقی است که شب و روز، دور شمع وجود انسانهای بیمار میگردد؛ فروزش و افول آنها را نظارهگر میشود و گاهی، خود بهسان شعلهای، میسوزد؛ پرستار، از اینکه بالای سر بیمار بیدار میماند، خسته و دلخور نمیشود و با دلی مهربان، عاشق شغل و هنرش است؛ چرا که پرستاری، هنر است؛ هنر ایجاد آرامش، هنر بازسازی روح و جان، هنر برقراری ارتباط با دلهای شکسته.
پرستار، انسان والایی است که ظرفیت پذیرش و تحمل ساعات کاری سخت و بیخوابیهای ممتد و کار در تعطیلات رسمی را دارد و آن را به جان میخرد؛ آنزمان که همه با خانوادههایشان، به گردش و مسافرت میروند، او در فضایی بسته، مشغول پرستاری است؛ وقتی همه همراهان بیمار، ناگزیر از کنار بیمار میروند، این پرستار است که همراه با بیمار، تنها میماند؛ آنجاست که سیمای او و قلب باوجدان و بزرگش، گذشت و فداکاریاش، تنها تکیهگاه بیمار میشود.
پرستار، باید عاشق باشد تا بتواند به سلامت دیگران بیندیشد؛ او کسی است که سلامتی خود را، فدای سلامتی دیگران میکند؛ فضایی که پرستار در آن کار میکند، فضایی برای بیدار ماندن و بیدار شدن است. وقتی بیمار روی تخت را مینگری، به ضعف انسان پی میبری؛ همان انسانی که شاید روزی و پیش از آن و در طول زندگی خویش، چهبسا قدرتنماییهایی هم میکرده و به تواناییهایش، فخر میفروخته؛ همین انسان، یادش میرود که سرانجام، مرگ او را فرا میگیرد؛ او شاید تا دیروز، فقط به خودش میاندیشیده؛ دروغ میگفته؛ مردمآزاری میکرده و زندگی انسانها را، با دست و زبانش، به هم میریخته و اینچنین است که آخرین لحظه انسان در بیمارستان، شاید به تعبیری، عبرتآمیزترین لحظه باشد؛ آنگاه که قلب، از تپش بازمیایستد و تمام تلاشهای تیم پزشکان و پرستاران، با آن همه امکانات و تجهیزات پزشکی، بینتیجه میماند.
پرستار، با مرگ هر بیمار، همان بیماری که تا چند لحظه قبل از آن، همراه او بوده و چهبسا به مشکلات زندگی و خاطرات تلخ و شیرین او هم گوش فرا میداده، متأثر میگردد. پرستار، با تولد هر کودکی، به وجد میآید؛ آنگاه که پدر و اطرافیان، ساعتها پشت در اتاق زایمان، چشم به دهان پرستار میدوزند تا خبر تولد و سلامتی نوزاد را از دهان پرستار بشنوند.
پرستاران، این هنر را دارند که با آدمهای متفاوت، یکسان برخورد کنند و از بیمار رنجوری که بدخلقی میکند، کینهای به دل نداشته باشند و این کار، فقط از عهده انسانهای توانا و والا برمیآید؛ مریض او شاید یک آدم تحصیلکرده و با فرهنگ و یا یک آدم متخلف بوده باشد که با دستهای بسته به بیمارستان آورده شده؛ برای او، هیچ فرقی نمیکند که مریضش، از کدام قشر باشد؛ مهر و عطوفت او، برای همه بیماران یکسان است.
در ماههای اخیر و در وضعیت بهداشتی پیشآمده، پرستاران سنگتمام گذاشتند و چهقدر سختی کشیدند. بعضیها میگویند حقوق میگیرند اما هیچ حقوق مادی و مالی نمیتواند فداکاریهای پرستاران را که از جانشان مایه گذاشتند، جبران کند؛ پرستاران خود را وارد دریایی از ویروس کردند تا انسانهای غرقشده در این دریای طوفانی را نجات دهند و این، کم چیزی نیست. خیلی از پرستاران میتوانستند مرخصی بدون حقوق بگیرند تا غائله تمام شود؛ میتوانستند موقتاً یا حتی دائماً و به خاطر حفظ جانشان، از کار کنارهگیری کنند و در جای دیگری مشغول شوند؛ میتواستند بازخرید شوند یا مدتی را مرخصی استعلاجی بگیرند اما هیچکدام از اینها را نکردند و استوار ایستادند و ماندند و به فداکاری خودشان ادامه دادند. مگر میشود فراموش کرد آن ردهای به جای مانده از ماسک و عینک روی صورت شما پرستاران را و خستگیهای روحی و جسمی شبانه و همه آن اضطرابهایتان را. مگر میشود نرفتنهای طولانیتان را به خانه فراموش کرد؛ آنگاه که کودکی خردسال هم در خانه داشتید. چهقدر تهمتها شنیدید؛ عدهای میگفتند پول زیادی به کادر درمان دادهاند! و شما به خاطر پول کار میکنید؛ مشابه همان تهمتی که به مدافعان حرم هم میزدند و مشابه این حرفها همیشه هست و شما هم مدافعان سلامتی هستید.
پرستار، روزت مبارک.